نیمه دوم زندگی یک زن

ساخت وبلاگ
با دخترک گاهی میریم شهر مجاور . هم من به شعبه دوم مغازمون سر میزنم هم دوردور میکنیم و با دخترک شام میخوریم . یه کافه رستورانی هست که پاتوق ماست و در قسمت تفریحیه این شهره . چن وقت پیش با دخترک رفتیم شام بخوریم بمن پیشنهاد بندری دادن و گفتن تازه به منوشون اضافه کردن و تقاضا کردن نظرمو بگم راجع بهش . ازشون خاستم ساندویچ ندن بهم و اون رو بصورت پرس برام بیارن . ولی باز دیدم کنارظرف چن تا برش نون گذاشتن . همون اول قبل اینکه به غذا دست بزنم از جام بلند شدم و سبد نون رو بردم پیشخوان فروش و گفتم نون نمیخام . فروشنده نون رو ازم گرفت و همونجور سبد رو توی سطل بزرگ زباله خالی کرد . با اینکه ناراحت شده بودم اما سکوت کردم. دیشب باز با دخترک همونجا رفتیم . پیتزا سفارش کردیم . کنار هر پیتزا چن تا سس بود . یکی دو تاش بیشتر خورده نشد و من چن تا باز نشده رو جدا کردم . پسربچه ی کارگر اومد میزو تمیز کنه سسها رو دادم اون دستش و گفتم اینا دست نخورده هستن . حواسم به قوری آویشن سفارشم بود که یهو چشمم افتاد به پسر بچه که سسها رو به همراه بقیه آشغالا ریخت توی سطل زباله . وقتی رفتم حساب کنم با صدای بسیار آروم موضوع رو گفتم و بهشون انتقاد کردم . اما با انکار گارسون روبرو شدم و دفاع صاحب رستوران . دیدم  امر به معروفمو کردم و بقیش بمن مربوط نیس . اصرار نداشتم که بپذیرن . اما وقتی از پله های اونجا پایین میومدم نه تنها قول ندادم که دیگه برنگردم بلکه گفتم اگه اینجا یا هرجای دیگه اسراف ببینم بازم یاداوری میکنم . یه همچین آدم پیگیری م من  + نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 15:59 توسط ماهی  |  نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 104 تاريخ : شنبه 31 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:29

یه کره زمین توی کتابخونمونه که خواهرم چن سال پیش کادوی تولد به دخترک داده بود . امروز داشتم خاکای روشو با پارچه تمیز میکردم دیدم دخترک با ماژیک روی چن جاش ضربدر زده . نیگا کردم ببینم کجاها مد نظرش بوده . از آسیا کره جنوبی و از اروپا سوییس و بقیش کانادا و امریکا بود . یادمه یه مدت عاشق کره جنوبی بود و زبان کره ای میخوند .خودم یه نگاهی انداختم ببینم اگه بمن بگن باید بری کجا رو انتخاب میکنم . تا عصر این تفکر توی ذهنم بود . الان از همین تریبون اعلام میکنم دلم میخاست برم ژاپن زندگی کنم . زندگی فعال و پرکار باتکنولوژی و نظم و ترتیبشون با روحیه ی من بسیار سازگاری داره . انتخاب دومم هم روسیه است البته بخاطر شرایط آب و هواش که من بسیار  با یخبندان سازگارم . خلاصه اگه گمم کردین ژاپن دنبالم بگردین  + نوشته شده در جمعه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 21:24 توسط ماهی  |  نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 110 تاريخ : شنبه 31 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:29

بارها فک کردم که اگه حقوق نخونده بودم و یا قرار بود دوباره بخوام یه رشته ای رو بخونم قطعا تربیت بدنی و فیزیولوژی میخوندم . هر چند مث این بچه ها که هربار میپرسی میخای چیکاره شی یبار میگن پلیس یبار میگن خلبان یبار میگن آشپز و ... منم هی میبینم چن تا رشته س که خیلی دوسشون دارم از جمله داروسازی و تحقیق در مورد گیاهان دارویی و ترکیباتشون اما فیزیولوژی یه مبحث شیرینیه که دائما در زندگی ورزشیم باهاش سروکار دارم یچیزی شبیه همین حقوق . درسته وکیل نشدم اما در زندگی روزمره م تمام وقت بدردم خورده اونم توی همین مایه ها . چن وقته با یه تیم دانشجویی در اینستا آشنا شدم که بطور اتفاقی در شهر مجاور من دانشجو هستن و دارن کارای تحقیقاتی انجام میدن . تمام مطالب علمیشون رو با دقت بارها میخونم و سوالاتم رو میپرسم . موضوع اونجایی جالب شد که دیدم فراخوان زدن برای تحقیقاتشون . دیشب پیام دادم و اعلام آمادگی کردم . کلی ذوق دارم . انواع تستهای ورزشی مث vo2max   و تستهای قلب و تاثیر انواع ورزشها برروی سیستم قلب و تنفس . هنوز پیامم رو ندیدن . ولی کی از من بهتر برای این تحقیقات . هم ورزش میکنم و هم علاقه مندم . چن وقتی بود موهای سفید کنار شقیقه هام رو رنگ نکرده بودم . راستش یجور لجبازی بود اینکارم . برای همین توی باشگاه کلاه سرم میذاشتم تا کمتر دیده بشن ‌. اما الان از ذوق این کار تحقیقاتی موهامو رنگ کردم . امیدوارم در این راه با آدمای جدید آشنا بشم و اطلاعات خوبی بدست بیارم .  + نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 19:39 توسط ماهی  |  نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 115 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 18:36

کسی میدونه چجوری میتونم موهای رنگ شده م رو پاک کنم ؟ اونم مشکی پرکلاغی ؟ نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 121 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 18:36

هر دفه بهش زنگ میزدم ردم میکرد . پیام میداد سر کلاس زبانم و من خوشحال ازینکه داره زبان میخونه . خودم علاقه زیادی به زبان انگلیسی دارم . اما هیچ وقت فرصت یا بهتر بگم همتی نداشتم که زبان بخونم . حتی وقتی که توی جاده با یه دوچرخه سوار خارجی برخورد کردم و نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم هم باعث نشد شروع کنم . یهو خواهرم توی گروه خانوادگی ازش پرسید پروازتون اکی بود و جاتون خوبه ؟ تازه فهمیدم رفته آلمان و من هیچ وقت نفهمیدم زبانی که داشت میخوند آلمانی بوده . هم متعجب شدم و هم ذوق کردم . دختر تحصیلکرده و فنی و رتبه ممتاز دانشگاه صنعتی اصفهان که باعث غرور مخابرات بود بدون خداحافظی رفت تا سرنوشت خودشو بچه ش رو توی یه کشور صنعتی بسازه . فکر کردن به اینکه چه چیزهای علمی و تخصصی رو میتونه اونجا ببینه منو هیجان زده میکرد . ولی سوال برام پیش اومد چرا بدون خداحافظی یا اینکه چرا هیچ وقت بمن نگفت ؟ ازونجایی که نمیتونم احساسمو نگم ضمن تبریک و تشویقش ازش اینو پرسیدم . جواب داد چون فکر میکردم‌ منو منصرف میکنی . چون میدونست من کلا ناسیونالیستم و با مهاجرت مخالف . حرفشو پذیرفتم . اما واقعا برای اون این محیط کوچیک بود . نمیدونم چرا هیچ وقت به ذهنمم نرسیده بود که خودم بهش پیشنهاد بدم . اما الان که فکر میکنم میبینم وقتی یه گیاهی توی یه گلدون به اندازه کافی رشد کرد حتما باید گلدونشو عوض کنی و مهاجرت برای اون تعویض گلدون بود . من با مهاجرت به دنبال آزادی و برای فرار از مشکلات و تغییر ملیت مخالفم . اما رفتن برای رشد اونم از نوع علمی رو دوس دارم و میپسندم . خدا پشت و پناه زندگیت باشه دختر عمه ی عزیزم  + نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 21:20 توسط ماهی نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 128 تاريخ : چهارشنبه 28 ارديبهشت 1401 ساعت: 18:36